چندین روز پیش با خویشاوندی که مدام غر می زد و ناله سر می داد از جفای روزگار درباره خوشبختی صحبت کردم. از او پرسیدم معنای احساس خوشبختی چیست؟ گفت: آرامش گفتم آرامش یعنی چه؟ گفت یعنی رضایت. گفتم حالا رضایت چیست؟

سری جنباند و گفت یعنی راضی بودن و من امانش ندادم و گفتم دقیق تر بگو یعنی چه ؟ کلمات مترادف و نزدیک را به کار نبر و در یک یا چند جمله بگو رضایت یعنی چه؟ و بعد خودم مثالی برای او آوردم از دیکشنری آکسفورد که آنجا کلمه satisfaction یا فعل satisfy را چقدر بهتر از دهخدا و دیگر فرهنگ‌های فارسی ترجمه کرده است.

در آکسفورد نوشته achievement to the goals … رسیدن و دستیابی به اهداف می‌شود بهترین تعریف احساس رضایت. خوب پس خوشبختی می‌شود احساس رضایت خاطر و احساس رضایت بخش داشتن هم می‌شود رسیدن به اهداف و تعریف خوشبختی می‌شود رسیدن به اهداف در زندگی.

حالا هدف‌های زندگی چه هستند؟ تا حالا از چند نفر خواسته‌ام روی تکه کاغذی هدف‌های خود را بنویسند و خیلی وقت‌ها دیده‌ام که طرف بعد از دقیقه‌ها معطل کردن نمی‌داند چه بنویسد. وقتی نتوانی هدف‌های زندگی خودت را روی کاغذ بنویسی چگونه انتظار دارید به این آدم سلامتی و ثروت بدهید و احساس خوشبختی کند؟

وقتی هدف‌های زندگی گنگ و مبهم باشد پس احساس خوشبختی این آدم نیز گنگ و مبهم است. به سختی خواهد توانست احساس خوشبختی کند و اگر هم لحظاتی و ماه‌ها و سالی اینگونه ‌باشد این احساس چندان پایدار نخواهد ماند چون اهداف این فرد ناپایدار هستند.

دسته‌ای دیگر از آدم های اطرافم را می بینم که از اهداف بزرگ حرف می‌زنند و از آنها می‌خواهم آن هدف‌های بزرگشان را برایم بگویند شروع می‌کنند و فهرستی از کالاهای گران‌قیمت و لاکچری را مثال می‌زنند. خانه فلان متری در فلان محله… ماشین فلان مدل فول آپشن … ساعت چند ده میلیون تومانی… فلان گوشی پرچم‌دار به علاوه متعلقات و مسافرت توریستی فلان کشورهای خاص و … و بعد که از آنها می‌پرسم در آینده شغل و پیشه‌تان چگونه ‌می‌اندیشید؟ باز شاهد سکوت‌ و جواب‌های مبهم و غیر دقیق هستم.

وقتی ابزار مسافرت بشود هدف مسافرت چگونه انتظار داریم این آدم احساس خوشبختی و خوشحالی کند؟ به آن خویشاوند گفتم آمدیم و ماشین لوکس گران قیمت شما سر راه خراب شد، دیگر از مسافرت لذت‌ نمی‌بری؟

اگر نگاهت و هدفت آن ابزار باشد چگونه با خودت کنار می‌آیی؟ آیا مسافرت را نیمه‌کاره رها می‌کنی؟ گاهی اگر دلی خوش داشته باشی و هیچهایک کردن (hitchhike ) با ماشین‌های سنگین کنار جاده و ادامه سفر را بر نشستن بر صندلی‌های گرم‌کن دار ترجیح دهی آنوقت خوشبختی تو استحکام کافی دارد.

همه آن خانه و ماشین و فلان مدل گوشی ابزار زندگی کردن هستند. آن مقدار پول و ثروت و سرمایه پاداش تو برای رسیدن به سطحی بسیار بالا در پیشه و شغل شماست که از آن کسب درآمد می‌کنی. ابزار کار که نمی‌شود هدفی بشوند جایگزین آن کار محض. بعضی‌ها آمده‌اند ابزار تسهیل زندگی را به جای خود زندگی محض جا به جا کرده‌اند. اصل را ول کرده اند و فرع را گرفته‌اند.

ابزار بهتر خانه بهتر و ماشین بهتر و همه ابزارهای بهتر به ما کمک می کنند. اما خوشبختی و سعادت در فعل زندگی کردن و رسیدن به اهداف شماست نه رسیدن به ابزارهای زندگی. آن پول پاداش شماست برای رسیدن به اهدافتان و مهارت هایتان و با کیفیت زیستن‌ شما. اما شما آمده‌ای و هدف‌ات را گذاشته‌ای رسیدن به پاداش و ابزار. دقیقا عین بچه‌ای که کاری انجام دهد برای آب‌نبات چوبی که والدین به او نشان بدهند. اگر برای ابزار کار زندگی می‌کنی راه خوشبختی و سعادت را گم خواهی کرد. همان آدم‌هایی می‌شوی که همه چیز دارند و خوشحالی کافی را تجربه نمی کنند.

علی اندیشمند

۴ مهر ۱۳۹۹

اهواز