وقتی صحبت از مرگ می شود، اغلب کودکان و حتی بزرگسالان به راحتی قادر نیستند درباره آن سخن بگویند. وقتی دور از جان شما، دوستی، قوم و خویشی یا همکار خود یا اطرافیانش فوت می‌کنند اکثر اوقات با چند جمله فوق‌العاده کلیشه‌ای از کنار مرگ می‌گذریم. خدا صبر بدهد، غم‌آخرتان باشد و روحش شاد را در پیامک و کامنت‌ها می‌بینیم. خیلی بخواهند صمیمی‌ شوند گفته می‌شود مرگ شتری است که در خانه هر کس می‌خوابد و خیلی سرسری از کنارش عبور می‌کنیم. اما ریشه همه این نوع رفتار‌های سطحی و ساده با عظیم‌ترین پدیده طبیعت چیست؟

به نظر من این سطحی‌نگری‌ها میوه‌ی اضطراب مرگ است. تشویش و نگرانی ناشی از فکر کردن به نیستی را به راحتی نمی‌توان در ذهن خود پذیرفت.

بدیهی است که ذهن ما در برابر خیال و تصور مرگ، سخت مقاومت می‌کند اما در سال‌های دور یک فیلسوف یونانی سخنانی در این باره گفته که نظر مرا به خود جلب کرد.

فیلسوف مشهوری با نام اپیکور، هزاران سال قبل، درباره مقاومت ذهنی در مقابل مرگ سخن گفته است.

اپیکور استدلال جالبی دارد. اپیکور می‌گوید ما نباید از مرگ‌اندیشی هراسی به دل راه دهیم. و راه حل جالبی ارائه می‌دهد.

ایپکور می‌گوید وقتی به مرگ خود فکر می‌کنید از اینکه روزی نباشید و هستی شما محو گردد، احساس دل‌شوره می‌کنید و این طبیعی است. تمام روابط و پولی که ساخته‌ایم در یک لحظه نیست می‌شود.

ما دیگر در این دنیا حضور نداریم و نمی‌دانیم چه بلایی سر روابط‌مان، سرمایه و کارهایی که شروع‌ کرده‌ایم، می‌آید. سوالی بی‌پاسخ درباره‌ آینده و این ابهام  و نادانی نسبت به آینده درون ما نگرانی عظیمی برمی‌انگیزد. 

حالا جناب اپیکور سوال بسیار هوشمندانه و زیرکانه ای مطرح می‌کند و از طریق پاسخ به این سوال ذهن خطاکار و مضطرب ما را به چالش می‌کشد و سپس آرام می‌کند.

ایپکور می‌پرسد: ای انسانی که درباره دنیای ‌آینده پس از نبود خود می ترسی! آیا درباره هزاران هزار سال قبل خود نیز اندیشه کرده‌ای ؟ آیا به راستی ما که از ده سال یا صد سال بعد از خود ترس داریم، به هزار سال قبل که نبوده‌ایم هم فکر کرده‌ایم؟

قبل از چهل پنجاه سال که به دنیا آمده‌ایم و نبودیم فکرکرده‌ایم؟ ده سال قبل از اینکه من وارد دنیا شوم اتفاق خاصی افتاد؟

پنجاه سال پیش هم نبودم. آیا دنیا از حرکت ایستاد؟

صد سال گذشته که من نبوده‌ام آیا خللی در کار اجداد من حاصل شد؟ 

و همینطور برویم عقب. ما از ابتدای تاریخ حضوری نداشته‌ایم و حالا بیست سال یا پنجاه سال است که در این جهان حضور پیدا کرده‌ایم. همسری، روابطی و دوستانی و مالی و زمینی را اختیار کرده‌ایم. 

قبل از ما هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده و دنیا مسیر خود را رفته است. با قیاس گذشته می‌توان نسبت به دنیای پس از نیست شدن خود نیز مثبت نگریست.

پس طبیعت مسیر خود را بدون حضور ما هم خواهد رفت. چه در عمر خود اثری بگذاریم و از بین برود یا بماند و چه فقط بخوریم و بخوابیم. هیچ چیزی برای نگرانی و اضطراب نمی‌ماند.

پس با عنایت به این سوال هوشمندانه اپیکور، می‌توان با ذهنی کمتر اضطراب‌آلود به مرگ خود فکر کنیم و از این بابت احساس آرامش را به خود هدیه دهیم.

ما درباره مرگ بی‌خیالی نمی کنیم و دربرابر آن کوتاه نمی‌آییم و خود را ارزشمند و حیات خود را سودمند حفظ می‌کنیم بدون اینکه بیمناک شویم.

مرور اندیشه‌های فیلسوف یونان باستان‌، جناب اپیکور برای خیلی از افراد در دنیای ترسناک مالکیت‌های امروز، می‌تواند تسکین‌بخش و راه‌گشا باشد و موجب شود تا مثبت‌اندیشی بیشتری را در زندگی روزمره و شتاب‌زده خودمان، تجربه کنیم و بیشتر بر پیشرفت فردی خود تمرکز کنیم. اپیکور هزاران سال پیش گلوی خود را پاره کرد تا به ما بگوید: آقا جان از زندگی کوتاه  خود  کمی بیشتر لذت ببرید و از مرگ و زوال اینقدر نهراسید!