هال الرود از بزرگان خودیاری جهان میگوید:
“۹۵ درصد مردم معمولی هستند و فقط ۵ درصد آدمها موفق هستند. “
به ظاهر هم سخن بسیار درستی گفته است.
استفان گایز در مقابل و روبروی ایشان میایستد و میگوید: کمالگرایی نکنید و به جایش معمولگرایی کنید.
آدم وقتی کتابهای این دو بزرگ را میخواند احساس تناقض شدیدی میکند. کدامیک درست میگوید؟ و تکلیف من وسط دعوای بزرگان و علمای خودیاری چیست؟
خود من وقتی کتابهای چگونه کمالگرا نباشیم و مجموعه کتابهای صبح جادویی را خواندم دچار همین درگیری ذهنی شدم.
سخن هال الرود صحت دارد و طرفداران و شواهد بیشتری برای تایید آن داریم. کلید فهم این تفاوت فهم عمیقتر کلمه معمولگرایی و کمالگرایی است. قبلا هم جسته و گریخته عبارت معمولگرایی را شنیده بودم ولی کلمه غریبی است.
کمالگرایی بهتر و واضحتر است. یعنی خواستن بهترین و بزرگترین چیزها در زندگی.
اما با دقت عمیقتر نباید دچار این خطای ذهنی شویم که معمولگرایی به معنای کم خواستن و کم توقع بودن هم است. هرگز چنین نیست.
بر ایراد کمالگرایی هم، خیلیها واقف نیستند. اینگونه میاندیشند که چرا بهترین را نخواهیم؟ و چرا برای آن هدفگذاری نکنیم؟ به یاد داشته باشیم منتقدین کمالگرایی هیچوقت چنین نگفتهاند، بلکه این جملات و قضاوتهای آبدوغخیاری، ساخته و پرداختهی ذهن ناپخته ماست.
شاید در جوامع آسیب دیده اقتصادی چنین تصور شود که این قبیل موضوعات، رنگ و بوی سیاسی دارند اما واقعا اینطور نیست. هیچکس نمیخواهد از معمولگرایی شما سواستفاده کند و به شما کمتر پول بدهد.
آسیب اصلی کمالگرایی در واژه ” بیعملی” خلاصه میشود. آیا میدانید بیعملی ناشی از کمالگرایی چیست؟
مثالی ساده میزنم. دوستی را میشناختم که میگفت من یک کمالگرا هستم و در جستجوی شغلی هستم که مبلغ بالایی به من دستمزد و حقوق بدهند و بادی در غبغب هم میانداخت و به کمالگرایی منفی خود افتخار میکرد که من به کم راضی نیستم و تو در خطا و اشتباه هستی.
این دوست ما حدود پنجسالی بیکار میگشت به همین بهانه. در این مدت به شدت دچار اضافه وزن، تنبلی و استعمال دخانیات شد و در انتظار همان حقوق بالا روز به روز از نظر ظاهر و عملکرد افت کرد و در سالهای بعد به یک شغل معمولی مشغول شد و از من فاصله گرفت و من هم هیچگاه به رویش نیاوردم. خسارتی که او دید، همان بیعملی ناشی از کمالگرایی او بود.
او پنج سال از بهترین سالهای جوانیاش را در بیعملی گذراند در صورتی که اگر شغلی معمولی را انتخاب میکرد که حقوقش باب میلش نبود نه تنها ضرر نمیکرد بلکه در همان شغل معمولی میتوانست خود را بالا بکشد و به آن هدف بزرگ خود راحتتر و در یک زمان کوتاهتر برسد.
مبلغان ایده معمولگرایی هرگز دنبال این نیستند که هدفهای بزرگ و کاخ آرزوهای شما را خراب کنند و با یک کاهش سطح انتظارات شما را فریب دهند و راضی کنند.
منتقدان کمالگرایی دلواپس همین اتفاق هستند که شما بخاطر هدف عظیم خود هیچکاری نکنید و عمر و زمان رشد خود را تلف کنید.
طرفداران معمولگرایی اغلب سخن از خرد کردن اهداف بزرگ میزنند. مثل سنگ بزرگ نشانه نزدن است را قبول ندارم. اما اول یاد بگیرید سنگ کوچک تر را بزنید و پله پله رشد کنید تا سنگ بزرگ را که دیگران شما را از آن نهی میکنند، را بزنید.
این طرز فکر میگوید کمالگرایی منفی نداشته باشید. کمالگرایی مثبت همان هدفهای بسیار بزرگ ما هستند. خطر کمالگرایی منفی، همان متوقف شدن است به چه امیدی انسان این کار را میکند؟ به امید کار بزرگ کردن و ترس از انجام کارهای کوچک.
معمولگرایی به هیچوجه بیانگر ضعف در انسان نیست. معمولگرایی بیشتر بر رشدهای کوچک و مداوم تاکید دارد.
یک معمول گرا کسی است که مزیت او نسبت به کمالگرا یکی مدامت، استمرار در هر شرایطی است.
یک معمولگرا در بدترین شرایط مالی، روحی، جسمی و آبوهوایی، به هیچ قیمتی دست از انجام کار نمی کشد و متوقف نمیشود اما یک کمالگرا خطر این در کمینش است که روزها و ماهها متوقف و ساکن بماند.
یک معمولگرا آدم ضعیفی نیست بلکه به انجام کاری پیوسته و خرد و کوچک و درآمد و پول اندک اما مستمر اعتقاد دارد و مانند همان کمالگرا به آرزوهایی بس بزرگ و عظیم فکر میکند.
یک معمولگرا هر روز صبح با طلوع آفتاب از خواب برمیخیزد و کاری را ولو کوچک انجام میدهد. حتی اگر در آن روز بیشتر از یک دلاردرآمد نداشته باشد و یا حتی هیچ دلار به او بدهند، کار مورد علاقه خود را انجام میدهد اما یک کمالگرا ممکن است روزها و ماهها صبح حتی از خواب برنخیزد و بگوید تا روزی حداقل پنجاه دلار نگیرم آن روز فایده بیدار شدن و انجام کاری را ندارد پس بهتر است تا روز کمال مالی، به خیال خود کمی استراحت کند و به عبارتی دیگر هیچکاری نکند و هیچکاری نکردن و لذت نبردن از زندگی و ثانیههای زندگی خود را با کمالگرایی توجیه کند.
یک معمولگرا انتظار دارد که هرسال با رشد حاصل از سحرخیزی، حقوق یک دلار او در سال دوم ده دلار و چندسال بعد صد دلار و همینگونه بیشتر و بیشتر شود. توقف و بیکار نشستن در کار یک معمولگرا هیچ جایگاهی ندارد و انتهایی هم در این رشد برای او متصور نیست. شاید هزاران دلار در یک روز و شاید هم چند میلیون؟ خدا را چه دیدهای؟ کار مورد علاقه خود را ادامه میدهد تا روزی که نفس میکشد.
یک معمولگرا ممکن است به شهری که دوست دارد برود و خانهای بیست و پنج متری هم برای خود اجاره کند و با رشد مداوم و مستمر در بدترین شرایط، آرزوی یک قصر بزرگ و خرید هواپیمای شخصی خود را آجر آجر و ذره ذره با رشد روزانه و غیرقابل توقف خود میسازد. یک معمولگرا در بدترین شرابط هم روزهایش را هر روز راس ساعت پنج صبح و قبل از طلوعآفتاب به همراه توسعه فردی آغاز میکند.
اما آن کمالگرا در شهر و روستای خود میماند و به بهانه خرید همان قصر بهترین سالهای زندگی خود را در اتاق کودکی و خانه پدری، تا لنگ ظهر میخوابد و شاید به قصر آرزوها و جت شخصیاش برسد و شاید هم نرسد. خدا میداند و شانساش!
اما یک معمولگرا اگر عمر به او برسد، حتما و صددرصد به هر آنچه میخواهد میرسد. به اضافه اینکه حتی اگر عمرش کوتاه باشد هم، در همه ثانیههای زیستن، از لذت دوپامینی کارهای کوچکش بهرهمند است و دربدشانسترین حالت ممکن، با فاصله چند دهه، با استهلاک و فشاری کمتر از یک کمالگرا، به قصر آرزوهای خود و هواپیمای شخصیاش، خواهد رسید.
سلام جناب اندیشمند، چه مطلب مفیدی
مثال ها هم برای فهم بهتر عالی بودن👏
چقدر ملموس بود این سخنتون
یک کمال گرا به شدت به خودش ضربه میزنه👌
[…] منفی داشته باشیم. که در مقالهای چند ماه پیش آن را اینجا نوشتهام و اگر دوست داشتید قبل از خواندن این مقاله […]
[…] داشته باشیم. من در مقالهای چند ماه پیش درباره آن، اینجا نوشتهام و اگر دوست داشتید؛ قبل از خواندن این مقاله، […]