یادگیری دو بخش دارد: تجزیه و ترکیب.
شاید به یاد کلمات صرف و نحو در ادبیات بیفتید. اما مقصودم همه علوم است. از ریاضیات و مهندسی تا پزشکی و حقوق و ادبیات.
روند رشد و توسعه و اختراعات و اکتشافات از گذر همین تجزیه و ترکیب در علوم میگذرد.
روند تجزیه و طبقهبندی و جداسازی مفاهیم، مقدمه یادگیری هر دانش و مهارتی است.
در علم اقتصاد تجزیه کل دانش به دو قسمت خرد و کلان و این ادامه این تجزیه تا انواع مدلهای اقتصاد و مثلا تجزیه رمزارزهای دیجیتال به چندین دسته وشاخه.
در زبان و ادبیات تجزیه اسم،فعل و صفات به شاخههای مختلف…
در گیاهشناسی، تجزیه و طبقهبندی شاخههای مختلف تکلپهای و دولپهای الی تجزیه ساختار یک سلول ساده گیاهی به سیتوپلاسم، پروتوپلاسم، غشا، هسته و غیره
در جانوران، تجزیه جانوران از تکسلولیها تا خزندگان و پستاندارن و …
در تجزیه ما دستهدسته میکنیم و همه چیز را از هم جدا میکنیم و در یک سبد میگذاریم تا جدا از سایر مفاهیم روی آن تمرکز کنیم و آن را بهتر بشناسیم و سود و زیان آن در مقایسه با دیگر دستهها محاسبه کنیم. تا بفهمیم که یک مفهوم چیست و دنیای اطرافمان را بشناسیم و به فهم جهان برسیم.
همه کسانی که مدرسه و دانشگاه رفتهاند با تجزیه آشنا هستند. در اکثر رشتهها چه در دوران قبل دانشگاه و چهدر دوران کارشناسی و بالاتر غالبا وظیفه ما در امتحانات و دورههای ترمی به حافظه سپردن معلومات است.
تجزیه بیشتر به سکون نیاز دارد اما ترکیب در حالت حرکت بیشتر اتفاق میافتد. و این یک مسئله مربوط به تکامل مغز و برنامهنویسی اولیه مغز ما در شرایط باستانی است.
وضعیتهای بدن ما
بدن ما اصولا دو وضعیت پایه متابولیسمی دارد.
وضعیت استراحت و گوارش.
وضعیت حرکت و حمله.
وضعیت اول موسوم به درگیری اعصاب پاراسمپاتیک در اعصاب غیرارادی بدن بیشتر به استراحت بدن، خوردن، خوابیدن و کسب و ذخیره انرژی مربوط است.
وضعیت مقابل و دوم پایه بدن وضعیت موسوم به درگیری اعصاب سمپاتیک در قسمت غیرارادی عصبهای مغز ما است. زمانی که برای غذا جستجو میکنیم و یا درگیری فیزیکی با دیگر موجودات زنده و چالش زندهماندن از موانع طبیعی برای انسان مطرح است.
هیچکس نمیتواند به راحتی ادعا کند که هنگام دویدن توی پارک یا صخرهنوردی و یا شنا کردن در استخر، مشغول حفظ کردن لیست بلند و بالای لغات زبان میشود و در حین فعالیت بدنی سنگین میتواند به کار حفظکردن دروس یا خواندن متنی بپردازد.
اغلب اوقات وقتی بخواهیم مطالب را تجزیه و دستهبندیها و طبقهبندیهای مختلف علمی را به حافظه بسپاریم. روی نیمکت یا صندلی مینشینیم و حتی تلاش میکنیم تا اتاق یا محیط ساکت و آرامی مانند گوشه دنج کتابخانه را برای خود فراهم ببینیم تا اینکه در پیست دو و میدانی بدویم.
وضعیت نظامهای آموزش و پرورش دنیا
اکثر نظامهای آموزش و پرورشی جهان بر یادگیری از نوع تجزیه تمرکز دارند. این نظامها بر روی بخاطر سپردن اجزا مختلف و طبقهبندی فرمولها و اسامی و تقسیمبندیهای علوم مختلف تاکید دارند.
اما تاکنون دقت کردهاید که پس از فراگیری انواع و اقسام طبقهبندیها و نامهای علمی سخت در هر رشتهای تا مقاطع دانشگاهی کارشناسی، از مقطع کارشناسی ارشد، دکترا و پست دکترا به بعد، اسلوب آموزش تغییر میکند؟ این تغییر چیست؟ تغییر از حالت تجزیه به ترکیب.
ما از مقاطع کارشناسی ارشد به بعد میبایست سیاق خود را عوض کنیم و هر چه تا کنون آموختهایم را به شیوهای خلاقانه با هم ترکیب کنیم و حاصل این ترکیبها همان عناوین تز، پایاننامه یا رساله است.
در این مقاطع دیگر فشار کمتری بر شما برای حفظ طوطیوار مطالب است و باید برای اخذ مدرک به جای سیاه کردن پرسشنامه های قدیمی که هدفشان محک زدن میزان به خاطر سپاری مطالب بود، خودتان پرسشهایی جدید و نو را در آن رشته علمی مطرح و در پی پاسخ به سوال جدید خودتان بروید.
طرح سوال و پرسش هوشیارانه هنری است که در تمام مقاطع تحصیلی از دبستان تا کارشناسی نظامهای آموزشب کلاسیک به ما نمیآموزد.
اتفاقا اغلب طرح پرسش حتی نهی میشود. کمتر معلمان کلاسیکی طرح پرسش و به چالش کشیدن دانستهها را تحسین و تمجید میکند.
همه معلمان قبلی شما، در پایان دورههای آموزشی فقط میخواستند به خاطر بسپارید و بعد سر جلسه امتحانات به یادآورید. هر چه حافظه شما قویتر نمرات بالاتر و دانشآموز-دانشجوی بهتری به حساب میآمدید.
اما در مقطع ارشد به بعد، ورق برمیگردد و این بار نیاز به احساس جسارتی پیدا میکنید که منجر به خلاقیت شخصی شود.
یک دانشجوی پزشکی باید پرسشی نو مطرح کند و بیماری را از نگاهی تازه بررسی کند. یک دانشجوی ادبیات میباید تمام ساختارها و داستانهایی که خوانده کنار بگذارد، یا خود داستانی شخصی بنویسد یا اثر نویسنده دیگری را از نگاهی جدید کاوش کند.
در تمام مقاطع سابق مسیر آموختن، که اساساش بر حافظه و یادگیری تقلیدی طوطیوار گونه بود، از تجزیه و یک جا نشستن و تکیه بر قوت حافظه به سوی کشف و اختراع و خلق ترکیبات و محصولات جدید میرود.
به گمانم بر طبق تغییر ماهیت کار، شرایط جسم ما نیز برای رسیدن به خلاقیت نیاز به تغییر دارد.
عمری نشستن بر نیمکتهای مدرسه و دانشگاه و خیره های به تخته و اسلاید اساتید، قطعا نخواهد توانست برای ما خلاقیت شخصی ایجاد کند.
وضعیت فیزیولوژی مغز در یادگیری
فیزیولوژی مغز و جسم تشکیل یافته ما در زمان باستان، هم تایید کننده چنین ایدهای است. در زمان استراحت اعضای قبیله انسانی اولیه، هر صبح یا شب، در جلساتی دور آتش گردمیآمدند و از تجربیات خود در شکار و مقابله با شرایط خطرناک طبیعی سخن میرفت. همین کاری که ما در سیستم آموزشب نوین میکنیم. انتقال تجربه از دانشمندان سابق به دانشآموز و دانشجوی کارشناسی.
اما در مواقعی که برای شکار جسم ما به حرکت در میآمد، در شرایطی جدید و پیچیده و ناشناخته و مثلا مواجهه با محیطی تازه، حیوانی جدید، یا گیاهی که نمیشناختیم، انسان اولیه مجبور میشد تا از حافظه ثابت بیرون آمده، و برای حفظ جان و رسیدن به غذا، تصمیمی جدید بگیرد ( میشود همان تز و رساله باستان) که تا کنون کسی به او آموزش نداده بود و ذهنی که خلاقتر بود، امکان بقای بیشتری مییافت.
حال که تجزیه و ترکیب در مغز و رابطه آن با شرایط محیطی را مرور کردیم.
در پایان میخواهم بگویم که تمام عالمان و دانشمندان علوم مختلف، از اقتصاد و ریاضی و پزشکی و جراحی تا ادبیات و هنر، در دورانهایی که میخواهند در رشته خود به خلاقیت و اکتشافات نوین برسند، بایستی تحرک بدنی را در مواقعی از روز بسیار بیشتر از یک دانشجوی کارشناسی یا دبیرستانی، در برنامه روزانه خود داشته باشند.
رابطه خلاقیت و تحرک
خلاقیت فردی در شرایطی که بدن ما در حرکت و جابهجایی قرار میگیرد، بهتر از زمان سکون و بیتحرکی، اتفاق میافتد.
به قول پروفسور فلدمن، دانشمند نامدار نوروساینس، مغز ما بخشی از جسم ما نیست بلکه جسم و دست و پا و روده و قلب ما بخشی از مغز ما هستند.
البته در اینکه چه نوع ورزش و تحرکی برای افراد مشغول به کارهای فکری و ذهنی مناسب است هنوز پژوهشهای زیادی صورت نگرفته است. آیا باید سنگین ورزش کرد یا سبک؟ هر چه فشار بیشتری بر بدن بیاید شناخت مغز هم به همان اندازه زیاد میشود؟
از آخرین نکتههای جالبتوجه در دو پدیده یادگیری( تجزیه و ترکیب) دقت به دمای محیط یادگیری است.
ما معمولا در دمای زیر ۱۷ درجه سانتیگراد بهترین تجزیه و حافظه را خواهیم داشت و در دمای ۲۵ درجه به بالا قدرت ترکیب و خلاقیت بیشتری خواهیم داشت.
وقتی میخواهید حفظ کنید بهتر است کولر روشن کنید و وقتی میخواهید ایدهپردازی کنید بهتر است کنار بخاری یا زیر نورآفتاب باشید.
هنوز برای پاسخ به سوالات جزیی درباره چم و خم رابطه ورزش و مغز، اندکی زود است اما با قطعیت میتوان گفت که هر نوع تحرکی بدون شک در تقویت قوای خلاقه مغز ( یا همان ترکیب پیشآموخته و تولید ایده جدید ) تاثیر شگرفی دارد.
پیشنهادی آسان برای تحرک خلاق
بهترین پیشنهاد من برای متخصصین علوم مختلف در حال حاضر، نه ورزشهای سخت و پیچیده بلکه ورزش ساده و در عینحال موثر ” پیادهروی آفلاین” است. یک پیادهروی با یک سرعت بسیار معمولی در هرجای بدون سقفی، بدون همراه داشتن ارتباط اینترنت و حواسپرتیهای دیجیتال که همانند همان پرسه زدن معمولی در خیابان است، اما با هدف و تمرکزی خاص بر روی ذهنآگاهی با محیط پیرامون و رسیدن به ایدههای خلاقانه ترکیبی در علوم و دانش بشری.
در سکون ذهن بهتر تجزیه میکند و در حرکت، ذهن بهتر ترکیب میکند.
ثبت ديدگاه