گاهی کسانی را دیدهام وقتی میبینند فرد دیگری دارد به حیوانی مانند گربه یا سگی زخمی کمک میکند، به او آب و غذایی میدهد یا فعالان محیط زیست و حیوانات شهری که برای واکسیناسیون حیوانات خانگی یا شهری و تغذیه آنها از جیب خود هزینه میکنند، از انها ایراد می گیرند که چرا تو نمیآیی به انسانهای نیازمند کمک کنی و چرا برای حیوانات هزینه میکنی؟
بارها پیش آمده دوستانم را دیدهام که توسط افرادی دچار احساس گناه شدهاند و نتوانستهاند جواب آن افراد را بدهند.
هدفم در این یادداشت جواب دادن به همان کسانی است که به دوستانم احساس گناه دادند.
جواب من به این افراد ایرادگیر را با نقل خاطرهای شخصی مربوط به یک سال پیش آغاز میکنم.
در شهرستان کوچکی که زندگی و کار میکنم دوستی داشتم که دستش در کار خیر بود و خیریه ای کوچک و شخصی برای نیازمندان داشت. دوست من موردی را استوری کرد. شرح حالش این بود که دختری یافتهایم که سال سوم دیپلم خیاطی است. پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و دختر پیش مادر پدری خود زندگی میکند.
دوست خير من میگفت که از نزدیک ملاقات داشته با ایشان و دختر بسیار با استعدادی است. خیلی دوست دارد کار کند و مهارت زیادی در هنرستان خیاطی از خود نشان داده است. تنها مشکل او این است که نیاز به یک چرخ خیاطی دارد.
استدلال جالب او این بود که برای کمک حقیقی به انسانها بهتر است به جای ماهی به مردم ماهیگیری یاد بدهیم.
در مورد این دختر خانم هم، موضوع این بود که دختر ماهیگیری هم میدانست و تنها نیاز به یک تور داشت. مأموریت ما شد خرید یک چرخ خیاطی چندین میلیون تومانی حرفهای مناسب کار .
خلاصه دست به کار شدیم و حدود چند هفته از دوست و آشنایان رو زدیم تا توانستیم مبلغ چرخ خیاطی مدل مناسبی برای او جور کنیم و خدارا شکر آن را خریداری و به دختر خانم هدیه دادیم. دختر روزهای اول بسیار خوشحال شده بود و ما هم بیشتر از او احساس رضایت و خوشحالی داشتیم که زندگی کسی را بهبود دادهایم. اطمینان داشتیم از این به بعد دختر میتواند زندگی بهتری داشته باشد و دیگر هرگز نیازمند و محتاج کمکهای سازمانهای خیریه نباشد.
حتی دوست دیگری گوشهای از اتاقی در یکی از ادارات نیمه دولتی برای دختر بدون نیاز به پرداخت کرایه فراهم کرد با یک میز و صندلی که بتواند آنجا سفارش بگیرد و نیاز نباشد تا مردم به درب خانه او مراجعه کنند.
اما چشمتان روز بد نبیند، پدر دختر پس از اطلاع از ماجرا شاکی شد که من رضایت ندارم دخترم کار کند و جلوی دختر را گرفت و ظاهراً چرخ خیاطی که با آن همه زحمت برای دخترش تهیه کرده بودیم را هم از دست دختر خارج کرد و فروخت و همه زحمات ما نقش بر آب شد.
پس از آن ماجرا خیلی غمگین شدم و به حال خود و جامعهای که در آن زندگی میکنم تاسف خوردم.
چرا چنین اتفاقی باید بیفتد؟ چرا انسانهایی پیدا میشود که اینگونه فکر میکنند و با افکار و اندیشههای خود به خود، خانواده خود و دیگران آسیب وارد میکنند؟
از این ماجرا سال و اندی میگذرد و این اتفاق مرا به درون خودم فرو برد و تحلیل آن اندیشه انسانی که چنین بیرحمانه به خود آسیب میزند. چاره چیست؟
در دوران کرونا و تنهایی و خانهنشینی های طاقتفرسای قرنطینههای طولانی، به نگهداری از حیوانات خانگی علاقهمند شدم.
و با دوستانی که فعال حقوق حیوانات و حامی محیط زیست هستند بیشتر انس گرفتم. اما باز دچار برخورد های لفظی همان عده شدم که استدلال میکرد انسان مهمتر از حیوانات است و باید اول به انسانها کمک کنیم.
یک جای کار این ادعا میلنگد. آنکسی که ادعا میکند با خرید چند پرس قیمه برای نیازمندی مشکل او را حل میکند سخت در اشتباه است. نه اینکه کارش بیارزش باشد اما در ماهیت کار خود عمیق فکر نکرده است.
خانوادههای نیازمند زیادی را دیدهام که با پرسهای قیمه و قرمه مشکلشان حل نشده است. روز بعد باز هم گرسنهاند.
به آن دوستانی که می گویند به حیوانات غذا نده به انسانها غذا بده باید گفت برادر و خواهر من، تو هنوز ظاهراً تفاوت انسان و حیوان را درک نکرده ای؟
بله شاید آن مردی که دچار سرطان است و یا چهار دست پایش قطع شده است با قیمه شما مشکلاش حل شود. اما اکثر خانوادههای نیازمندی که میبینم چهار دست و پایشان سالم است وسرطان خون هم ندارند. به عقیده من مشکل این خانوادهها اکثرا آسیبدیدگیهای ناپیدای اعصاب و روان درمان نشده از کودکی و مشکلات محرومیت از آموزشهای صحیح روشهای زندگی و مهارتهای زندگی است.
موضوعی که اکثر خیریه ها و حتی دولتها هیچ فکر وایدهای برای آن ندارند.
غذارسانی امری پسندیده است اما چاره کار نیست. چاره کار انسانهای نیازمند اطرافم، تامین سلامت روح و روان و آموزشهای مهارتهای زندگی و رفع آسیبهای اعصابی است که دیدهاند. حتی کار فرهنگی هم به گمانم تاثیرگذار نیست. تامین سلامت جسم و روح این عزیزان چیزی است که از خاطر خیرین دور مانده و فراموش شده است.
واقعا کمک به یک کودک کار یا چنین افراد آسیب دیده و نیازمندی اینقدر پیچیده است که هیچ ایدهای به ذهنم نمیرسد که بگویم چه کار کنیم برای رفع این آسیبدیدگیها. آسیبهایی که ریشه در آسیب دیدگی نسلها و اجداد متمادی فرد دارد و رهایی از آن همه آسیب های روحی و فرهنگی، را نمی دانم چه کار باید کرد؟
اما این را قطعا و بدون شک میتوانم بگویم که آن چند پرس قیمه هیچ کاری برای آسیبهای آن انسان نخواهد کرد و شاید هم بدترش کند.
بگذریم اما حیوانات زبان بستهاند. حیوانات بخاطر پیچیدگی کمتر واقعا میتوان زخمش را مرهم گذاشت و هیچ حیوان دیگری نمی آید به من بگوید که هی فرزند ادم تو حق نداری به فرزند من کمک کنی.
راحت بلندش میکنی، میبریش دامپزشکی، با تزریق چند دوز واکسن براحتی عمر آنحیوان چند برابر میشود و تازه خیرش به انسانها هم میرسد که دیگر بیماری منتقل نمیکند و انسانی دیگر را مریض نمیکند.
میدانم حرفهایم بس تلخ است و دردناک. اما حقیقت این است که ما انسانها گاهی خود باعث آسیب دیدگی خود هستیم و جلوی کمک انسانی دیگر را بخاطر کمبود شناخت و درک متقابل، میگیریم.
اما حیوانات زبان بسته بخاطر همین پیچیدگی کمتر و ساختار سادهتر، بهتر پذیرای کمکهای ما خواهند بود.
کاش روزی خیریهای باشد که شناخت انسانها را بهبود ببخشد.
انسانی که قوای شناختی مغزش تقویت شود دیگر نیازی به پرسهای قیمه من نخواهد داشت و هیچگاه نیازمند نخواهد بود. اما خود نمیپذیرد و این خویشتن آسیبی را چارهای نیست برای من، جز نظاره کردن و غصه و افسوس خوردن.
گویی انسان اندیشهاش بزرگترین نقطه قوت و در عین حال بزرگترین نقطه ضعفش است اما حیوان خود است و یک جسم و شکمی که باید سیر شود و فقط به رییسجمهوری نیاز دارد که هر روز از کنارش رد شود و بپرسد از او که اینجا به شما نهار دادهاند یا نه؟
کمک به حیوانات به گمان من نوعی احترام به طبیعت خدا است اما کمک به انسان، هزاران هزار برابر پیچیدهتر از یک جانور است و باید به شناخت و مغزهای انسانها یاری رساند چرا که مغز و قوای شناختی سالم یک انسان، نه فقط توانایی سیر کردن شکم خود، بلکه سایر جانداران را هم خواهد داشت.
ثبت ديدگاه