به نظرش اجتناب ناپذیر میرسید…
خیلی تلاش میکرد تا به هدفهایشبرسد اما همیشه خدا ناراحت بود و غر میزد و میگفت: چرا هر چی تلاش میکنم هیچی نمیشم. تقصیر کیه؟ چرا هیچی سرجاش نیس؟ و خودش را توجیه میکرد که راه درست را رفته و ایراد از بیرون است.
به خیال خود آرام میشد اما چند روز و ماه بعد، دوباره کلی کار انجام می داد و باز نگرانی سراغش میآمد و سوال همیشگی درون سرش میچرخید:
چرا نتیجه این همه زحماتش را نمیگیرد و انگاری کسی حق او را خورده است و باز نفرین می فرستاد بر روزگار و باز بعد از چند روز میرفت کار جدیدی شروع می کرد یا با حرف تقدیر و سرنوشت و این داستان ها، دلش را آرام مینمود.
در دنیای جدید و امروزی، ما به وسیله صفحههای لمسی،درخشان و خوشرنگ تلفنهای هوشمند، تبلتها و مانیتورها محاصره شدهایم. تقریبا هر سال میلیونها تومان خرج میکنیم تا صفحات زیباتر و بروزتری در جیبهای خود و روی میز کار خود داشته باشیم. ما از داشتن تلفنهای جدید خوشرنگ و لعاب پرچمدار به هیجان میآییم و متاسفانه، اطرافیان ما،در دست گرفتن تلفنهای گرانبهاتر را از علامتهای موفقیت بیشتر در تجارت و زندگی برای ما درنظر دارند.
انگار به حضور در این صفحات گرانقیمت و حضور پیوسته در شبکههای اجتماعی تعهد ذهنی و قلبی پیدا کردهایم.
پنداری عکسهای برداشته شدهی ما و عکس پروفایل ما، قسمتی جداناپذیر از هویت ما گشته و کسی که حضور ندارد گویی مردهای بیش نیست.
اما اینطور هم نیست و روی دیگر این سکه درخشان و زیبا یک حواسپرتی زشت، کثیف و زنگزده است. این حواسپرتی پنهان دیجیتال، ما را از بهرهوری و شکلگیری ایدهههای تازه برای خلاقیت در زندگی و کسب و کار دور میکند.
اندک کسانی متوجه این چهره کریه عدم تمرکز و نقص توجه در زندگیشان میشوند و اکثر آدمها یا هنوز متوجه نشدهاند و یا هیچ وقت از خواب این اعتیاد و کاهش بهرهوری خود بیدار نخواهند شد.
فقط کافی است کمی تصور کنید که جایگزین این همه زمان مصرف محتوای دیجیتال در تلفنهای همراه،شامل: زمان پرداختن به ایسنتاگرام، واتساپ، استوری های رنگارنگ دوستان تان و دست به دست چرخاندن اسکرینشاتها از این گروه به آن گروه و از این دایرکت به آن دایرکت، چیزی از خود برای صادر کردن ندارند. این خیرهشدن به صفحات رنگارنگ، جز نئشگی همچون موادمخدر برای ما خاصیتی دارد؟
یک لحظه چشمانتان را ببندید و تصور کنید …
این صدها دقیقه و چندین هزار ثانیه پرسهزنی های بی هدف در روز، اگر صرف خواندن کتابی میشد، اگر صرف نوشتن کتابچهای چند صفحهای می شد، اگر صرف مطالعه و آموختن درباره توسعه بیشتر کسب و کارمان یا شروع یک کسب و کاری جدید می شد، اگر صرف افزایش درآمد مالیمان میشد و …
براستی موفقتر از الآن نبودیم؟
وقتی که میتوانست صرف صحبت تلفنی با دوستیقدیمی، و احیای رابطهای عاطفی، دوستانه شود، زیرپست همان دوست، چندثانیه نگاهی میاندازیم، لایک میکنیم یا نمیکنیم! و عکس پروفایلش را ثانیهای خیره میشویم، انگار که آن دوست دور از جان شما مرده است! و حالا این رابطههای سطحی و این ثانیههای لایک زدن، اگر جمع میشد و تبدیل به ساعتی میشد برای نوشیدن قهوهای یا صرف نهار یا شامی دونفره، ثبت خاطرهای ماندگار در روز تعطیلی در یک کافه یا رستوران زیبا و شاید یک همکاری و رفاقت بلندمدت سودمند میشد. آیا ما روابط محکمتر و دوستان و آشنایان بهتری نداشتیم؟ آیا ما عشق و محبت بسیار افزونتری را در روابطمان دریافت نمیکردیم؟
همه آن ساعتهای خاطرهساز و لذت حضور یا گفتگو و لذت، خلاصه میشود در دوباره کوبیدن بر روی صفحه خوشرنگ دیجیتال و ثبت لایک در آن شبکه اجتماعی…
این آنلاین بودن بیست و چهار ساعته، گویی زندگی و خود ما را بی ارزشتر کرده است. فاصله شما و دوست شما، چند فشار انگشت شده است. اما این نزدیکی بیشتر شما را ارزشمندتر کرده یا بی ارزشتر و سطحیتر ؟
ظاهرا از صبح تا شب آنلاین بودن، آدم های دور را به هم نزدیک کرده ولی آدمهای نزدیک را، بیشتر از هم دور ساخته است.
اینترنت پر سرعت، به تو وعده میدهد که با دوستی آنطرف کره زمین تصویری حرف بزن اما از این طرف، همسایه دیوار به دیوار یا آن دوست سر کوچهی خود را که شاید در زندگی تو خیلی موثرتر است تا آن دیگری در آنسوی جهان، کمتر ببین و سالی یک بار هم شاید با اون دقیقه ای در آسانسور اتفاقی سلام و علیک کن. چون همسایه دیوار به دیوارت نیز همیشه توی استوریها هست و عکس پروفایلش توی جیب کت توست. هر وقت بخواهی کمتر از چند ثانیه او را خواهی دید و پیامی برای او خواهی فرستاد.
چگونه بیشتر آفلاین زندگی کنیم؟ از کجا شروع کنم؟
اولین کار این است. با اینترنت خشن و بیرحمانه برخورد کنید.
گربه را در حجله بکشید.
اینستاگرام خود را یک روز در هفته پاک کنید.
چند روزی بدون واتساپ زندگی کنید.
اکانت فیلیمو خود را غیرفعال کنید.
فیس بوک و توییتر خود را از گوشی پاک کنید یا اکانت را برای چندین روز یا یک هفته، دی اکتیو کنید.
تجربه شخصی من میگوید، روزهای اول خیلی حس غرور میکنید و خوشحالید اما چند هفته که بگذرد ناله شروع میشود از اینکه چرا از دنیا و دوستانتان بیخبر ماندهاید و این وسوسه ها دوباره آغاز می شود و ممکن است دوباره به اعتیاد خود برگردید. اشکالی ندارد صد بار اگر توبه شکستی بازآ !
بهترین راهی که خودم پیدا کردهام این است که در ساعت یا روزی خاص در هفته اکانتهای شبکههای اجتماعی خود را چک کنم.
اینگونه شبکههای اجتماعی در خدمت من هستند، نه اینکه من و زندگیام در خدمت اعتیاد به آنان باشد.
سیگاریهای قهار مثال خوبی درباره اعتیاد به دخانیات دارند:
میگویند سیگار بکش، اما نگذار سیگار تو را بکشد!
حالا که شبکههای اجتماعی رام شده هستند و زیر فرمان شما هستند، می توانید از زمان خود لذت ببرید و روزها و ساعتهایی نیز به گشت و گذار و پرسه زنی ظاهرا بیهدف و علافی در شبکههای اجتماعی بگذرانید.
البته یک روز تعطیل و وقتی که همه کارها و اهداف مهمخود را مدیریت کردهاید و حسابی کارهای خود را سر و سامان داده اید و میخواهید هوس علافی خود را هوشمندانه ارضا کنید!
شاید هم اصلا این کار را نکنید و زمانهای تعطیلات خود هم کارهای مهمتری غیر از دیدن استوری و عکس دیگران برای خود پیدا کنید و اینقدر در یک رشته مهارت پیدا کنید که حالا دیگران از شما عکس میگیرند و در فضای مجازی شما را هشتگ و استوری می کنند و برای دیدار حضوری شما سر و دست می شکنند!
بله این میشود معجزه تمرکز و غلبه بر هوس آنلاینبودن و از خوبی های هنر زندگی آفلاین!
پس سه راه داریم:
راه اول: بیرحمانه با شبکه های اجتماعی رفتار کنیم.
راه دوم: با شبکههای اجتماعی، خشونت به خرج دهیم.
راه سوم: با شجاعت و بدون هیچ هراسی، پاک کنیم و تا میتوانیم بیشتر گزینه uninstall را لمس یا کلیک کنیم!
شبکههای اجتماعی به زمان و وقت تو رحم نکردند.
تو هم به آنها رحم نکن.
بعد از مدتی این موجودات ظاهرا وحشی، در دستان تو رام میشوند و اهلی میشوند. آنها بعد از اینکه مدتی رفتار خشن تو را دیدند.
یاد میگیرند به زمان و وقت تو احترام بگذارند و مبدل به خدمتگزار بیست و چهارساعته تو برای رسیدن به موفقیت و کامیابی، خواهند شد.
باسلام و عرض ادب .
بسیار عالی این معضل را به تصویر کشیدید 👌
موفق باشید و همچنان بدرخشید.🌹