سلام و درود بر استاد کیارستمی
امیدوارم هر جا هستید حالتان خوب باشد و در دنیای متافیزیکی که حضور دارید به شما خوش بگذرد و با درگذشتگان و اساتید هنر روزهای خوبی را در کنار هم بگذرانید. راستش دیروز که روزه هم بودم به ذهنم رسید که یکی از آثار شما را تماشا کنم و توی پوشهای که با نام شما داشتم بر روی خانه دوست کجاست کلیک کردم و این فیلم زیبای یک ساعته شما را به تماشا نشستم. دستتان درد نکند و دست مریزاد. سرخوشی که از دیدن آثار شما در من تولید میشود غیرقابل توصیف است. گفتم درباره فکرها و احساساتی که به ذهنم رسید، امشب این نامه را برای شما بنویسم و بفرستم.
وقتی به سینمای شما که در چند سال گذشته به صورت پراکنده دیده ام ( از فیلمهای چند دقیقهای و کوتاه قبل از انقلاب شما در کانون پرورش فکری تا جوایز بین المللیتان) احساس میکنم چند چیز به صورت بیش از حدی در سینمای تالیفی شما تکرار میشود و با شنیدن نام شما اینها در ذهن من تداعی میشود: حضور کودکان نابالغ، محیط و فضای مدرسه، و شی اتومبیل. همیشه برایم سوال بود که دلیل تکرار این سه عنصر در سینمای شما چیست ؟
خودم اینگونه تفسیر می کنم که شاید مراد از کودکان نابالغ در محیط روستا، معصومیت و فطرت پاک و بی کلکی انسان در آن سن باشد( البته این روزها با تغییر نسلها این روزها من از کودکان بیشتر میترسم) تکرار محیط مدرسه و کلاسهای درس شاید نگاه نقادانه شما به بحث آموزش و جایگاه آن در رشد و سعادت انسان باشد و بالاخره ماشین، خودرو و اتومبیل هم به بیان خودتان شاید مقصودی از حرکت، جابهجایی،سفر و سیرسلوک انسان در عصر مدرن و استعارهای از خود مدرنیته باشد.
فیلم خانه دوست کجاست که با تقدیم احترام به سهراب سپهری آغاز میکنید (و برای شما متاسفم که می روید از شعرهای شاعران معاصر کپی پیست می کنید!!! این چه وضعش است استاد؟) به خاطر نام شاعر در تیتراژ، من نتوانستم در طول دیدن فیلم، شعر سهراب را کنار دستم نگذارم و تا انتهای فیلم هر چند دقیقه یک بار نگاه به سطرهای آن نیندازم.
پسرک قصه شما با ذهنیت و نگاهی معصومانه از دل روستایی دور افتاده، برای پس دادن دفتر دوستش که پیش او جا مانده است راهی سفر و سیرسلوکی میشود که از همان ابتدا برای من این پس دادن و عدم مالکیت مرا برد در دنیای بهشت سوسیالیستی هگل و عدم مالکیت انسان بر طبیعت و دنیا. بعد از آن، اقلیت بودن آدمهایی که اینگونه میاندیشند در جهان برایم تداعی شد. شما خیلی خوب این را در بحث و جدل لفظی و فیزیکی کودک با مادر خود نشان دادید. مادری که نسل گذشته است و والد او است اما با فضیلت انسانی و آرمانخواهانه کودک خود مخالف است و نان خریدن( بخوانید پول درآوردن) را تنها وظیفه کودک خود میداند.
ذهن کودک در لفافی از احساس وظیفه اخلاقی برای حمایت از دوست خود، پیچیده شده است و برای عشقی که به همکلاسی خود دارد، رنج سفر به جایی غریب و ناشناخته را به جان میخرد و حتی از دست مادر و حامی خود میگریزد. گرسنه و تشنه برای پیدا کردن خانه نعمتزاده راهی میشود. در این سفر و سیرسلوک عارفانه و عاشقانه کودک قصه شما علیرغم تنهایی و همکاری نکردن دیگران با او بر وظیفه اجتماعی و اخلاقی خود متعهد و ملتزم باقی میماند. در راه خود به آدم هایی برمیخورد که بیزنس من هستند و دوستی،تعهد و پایبندی اخلاقی او را به بهانه تجارت و بیزینس و کاراقتصادی به سخره میگیرند. ( همان مرد کاسب که در پای معامله به زور برگی از دفتر او برمیدارد)
در نگاه و نگرش معصوم این کودک، سودمالی و مادی جایگاهی ندارد. ( و انسان قبل از اختراع پول هم شاید اینگونه بوده است). کودک قصه شما فقط به انجام وظیفه اخلاقی، انسانی و آرمانی خود فکر میکند.
در راه به پیرمردی بر میخورد که شاید تنها کسی است که با کودک همدلی و همکاری میکند و به نظرم این شخصیت پیرمرد همان راهبر و پیر مغان در ادبیات ماست و شاید همان رهگذر در شعر سهراب باشد و نوعی پیامبرگونگی در پیرمرد با چند تصویر آویخته به اتاق تقویت میشود.
پیرمرد همراه و همداستان با کودک قصه میشود و در دیالوگهایی از سواستفاده سرمایهداری از زیباییهایی که آفریده زبان به انتقاد میگشاید( فروختن آثار هنری پیرمرد در شهر و اشاره به سواستفاده سرمایه داری از هنر ) پیرمرد تا پای جان و تا جایی که در توان دارد کودک قصه شما را در راه پیدا کردن خانه دوست راهنمایی و همراهی میکند اما در نهایت قصه کودک با تکیه بر عقل خود تصمیمی نو و جدید میگیرد و کاری میکند که به ما ثابت کند مسیر و رنج بردن در راه دوست ( که در سه سطح معبود،معشوق و همان دوست معمولی قابل تفسیر است) شاید در خود لذتی دارد که حتی از وصال دوست نیز خوشتر است.
این آموزه امروز زیاد تکرار میشود که پاداش هر کار در نفس انجام دادن آن کار نهفته است نه در بیرون از آن و پس از آن.
دلمشغولی کودک قصه شما برای عشقورزی، کمک و حمایت اجتماعی آنچنان لذتی درونی برایش ایجاد میکند که شاید نتیجه اهمیت خود را برای او از دست میدهد.
از لحاظ فیزیولوژی و پزشکی نیز چنین وضعیتی در انسان با مکانیسم ورزش و تحرک فیزیکی مطابقت دارد. هر تمرین سخت و رنجآور فیزیکی در بدن انسان با پاداشهای درونی شامل ترشح: دوپامین ، اندروفین و انکفالین( مواد مخدر دورنی) و تمام مواد شیمیایی سرخوش کننده و هموستازکننده در خون همراه است.
رنجیده خاطر شدن انسان همیشه محصول تقابل او با طبیعت بوده است. آقای کیارستمی من در زمینه داروسازی تحصیل کردهام و پس از سالها تحصیل و تعمق در انواع و اقسام داروها و مکانیسمهای پیچیده آنها، همیشه گفتهام که بدن انسان خود یک کارخانه داروسازی کوچک قابلحمل و البته بسیار عظیم است که دوای همه دردها را در خود دارد اما این کارخانه با تحرک فیزیکی و پویایی ذهنی شروع به کارمیکند و همه انسانها در مقطعی از زندگی خود، با بیتحرک ذهنی و فیزیکی کارخانه خود را تعطیل میکنند و مجبور میشویم برای این انسان ها دارو بسازیم تا نقصهای دورنی ذهن و جسم آنها را اصلاح کنیم.
در فیلم تان، شما رنج عشقورزی را به ظرافت تمام نشان میدهید و همین پاداشهای ناپیدای درونی را هم در کودک میبینیم.
فیلم زیبای شما به من یادآوری کرد که طبیعت و جسم و جهان همانند همان دفتر امانتی پیش من است و من حق مالکیت مطلقی بر دنیای پیرامون خود ندارم و در سفر زندگی باید این وسایل زندگی را به صاحب خود پس دهم و شاید نه تنها وظیفه انسان پس دادن جسم خود است بلکه اگر با عشق زندگی کند و به عشق و محبت و ملاطفت اعتقاد داشته باشد، میتواند چیزی به این جسم و طبیعت و دنیا اضافه کند و برود.
آقای کیارستمی سر شما را درد آوردم.
ممنون از فیلم قشنگی که برای ما ساختید و از شما به یادگار باقی است. من خیلی دوست دارم که این فیلم شما را هر چند وقت یک بار دوباره نگاه کنم.
در دنیای متافیزیکی برقرار باشید و به آقای سهراب سپهری شاعرمان هم سلام مخصوص بنده را تقدیم بفرمایید.
با احترام
علیاندیشمند
پنجشنبه ۲۶ فروردین بهار ۱۴۰۰
سلام ،چه آدم خلاقی هستین،
ذهنتون فراتر از زمان و مکان میره،از لحاظ توانایی معاشرت ،با رفتگان هم ارتباط سازی میکنید و حرف دلتون رو میگین،جرقه ای شد برام تا به خواهر مرحومم نامه بنویسم و درد دل کنم
سپاس از حس توجهتون. خوشحالم برای جرقه و مشتاق خواندن نامه شما هستم.
بسیار عالی
علی عزیز مقاله را تا نصفه خواندم برای اینکه فیلم را با لذت بیشتری نگاه کنم. از عباس کیارستمی فیلم اول دوم را نگاه کردم و با همان فیلم ارادت خاصی بهش پیدا کردم و در برنامه ام هست که تمام فیلم هایش را با حوصله نگاه کنم
سلام و درود جناب کریمی. خوشحالم که خواندید. البته اسپویل در لفافه هست و اشاره غیرمستقیم داریم.