حتما شما هم قبلا چنین سوالهایی در ذهنتان شکل گرفته باشد و شرط میبندم شما خواننده عزیز این مقاله همین الان میتوانید چندین مورد عینی از چنین روابطی را در اطرافتان برای خودتان یا من مثال بزنید و حتی داستان آشنایی چنین زنان و مردانی را از سیر تا پیاز تعریف کنید.
خود من هم سالها چنین روابطی را بین دوستان، خانواده و اطرافیان میدیدم و همیشه سوال بزرگی در ذهن من بود.
چرا آدم خوبها گیر آدم بدها میافتند؟
و پرسش بعدی اینکه چرا بدها همیشه شانس دارند و آدمهای خوب را در کنار خودشان دارند؟ این مسئله نه فقط در ازدواج و روابط عاطفی، که در روابط دوستانه و کاری هم، فراوان دیده میشود.
تئوری ساده ذهن ما، البته جوابی دمدستی برای آن دارد. اینکه مثلا آدمهای بد حیلهگرند و آدمهای خوب مثلا سادهلوح هستند یا عدهای در پاسخ میگویند آدمهای خوب فریب میخورند چون دل پاکی دارند و حرفهای سطحی اینگونه.
اما چنین چیزی را نمیتوان علت صحیحی عنوان کرد. بخصوص اینکه مثلا در روابط ازدواج وزناشویی یا شراکت کاری، تصمیم برای آغاز چنین روابطی با وسواس و دقت و پرسوجوی زیاد انجام میگیرد و آدم خوب داستان ما هم میداند که اشتباه برای او خسارتهای جبران ناپذیری بهبار میآورد.
همه انسانهای خوب و سالم، سادهلوح نیستند. زنان خوب و باهوش بسیاری سر از روابط با افراد بد در میآورند و این نقضهای آشکار، پاسخهای سطحی قبلی را رد میکند.
راز این روابط سمی، آن مثال قدیمی کور بودن عاشق نیز نیست.
پاسخی علمیتر برای پرسشی رایج
به نظر من باید برای پاسخ این سوال، یک جواب عمیقتر و علمیتر پیدا کرد. گمان میکنم ریشه چنین روابط اشتباهی را باید در عملکرد ذهن ناخودآگاه زنان و مردان جستجو کرد.
توضیحها و تعریفهای ذهن ناخودآگاه و ضمیر ناهوشیار انسان ـ که توسط دانشمندانی همچون یونگ و فروید در اواسط قرن بیستم، که باعث بنیانگذاری رشته های علمی جدید روانشناسی و روانکاوی شده است ـ در حوصله این مقاله نیست اما پیشنیاز فهم نکاتی است که در ادامه برای شما مینویسم.
پاسخ در مفهوم باستانی شرارت نهفته است.
با توضیح مفهوم شرارت در ذهن ناخودآگاه باستانی آغاز میکنم. مرد شرور و زن شرور هر دو وجود دارند اما اغلب در روابط میبینیم که فقط یک طرف ماجرا آدم شروری است و نفر دیگر حالت یک قربانی را دارد.
ما همه شرور هستیم. همگی استعداد و توانایی فروکردن چاقو را در قلب انسانی دیگر داریم. اما این میل را بنا بر حسب آموختههای خود و قوانین حاکم و مجازاتها در خود ناخودآگاهانه سرکوب می کنیم و البته بعضی کمتر آن را سرکوب میکنند و به کسوت جناب قاتل درمیآیند!
در تحقیقات علمی مشخص شده که زنان خوب و سالم و مهربان و بیآزار، به وفور عاشق مردان شرور میشوند. البته منظورم این نیست که مثلا مرد از ابتدا یک قاچاقچی یا تهدیدکننده چاقوکش است! در ابتدای همه روابط مردان و هم زنان، نقابی بر چهره دارند.
در واقع اگر کسی شرارتی نیز در وجود ناخودآگاه یا خودآگاه خود دارد؛ آن را به راحتی پشت نقاب یک مرد یا زن عاشقپیشه، پنهان میکند؛ و در ادامه زندگی و رابطه است که میبینیم بیشتر از پنجاه درصد زنان و مردان، پس از سالها زندگی، سر از دادگاههای قضایی خانوادگی در میآورند.
محققان علم روانکاوی در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که زن (یا حتی طرف دیگر یک شراکت کاری مردانه) مهربان و بیآزار، ذاتا در ضمیر ناهشیار خود عاشق مردان شرور و مستقل است.
و زن شرور( یا طرف دیگر همجنس شراکت کاری) نیز در ناخودآگاه خود، عاشق مردان مهربان،بیآزار و وابسته است.
اما دلیل چنین گرایشی در ناخودآگاه زنان و مردان چیست؟
شرارت برای حفظ حیات ضروری است و آدمی در روابط، همواره با علم به بد بودن شرارت به دنبال نداشته ها و سرکوب شدههای خود است.
این مسئله به مبدا پیدایش و ذات حقیقی شکلگیری زندگی و ذهن ناهوشیار باستانی ما برمیگردد.
در زندگی جنگلی و غارنشینی انسان تازه هوشمند شده، که دارد برای شروع و پیدایش یک تمدن انسانی، تلاشی را آغاز میکند؛ چنین مسائلی در ذهن و ساختارهای مغزی او رخنه کرده است. زن غارنشین باستانی که مادر اجداد تمدنی ماست برای زیستن و زایش نسلهای بعدی خود که تنها وظیفه انسان باستانی بوده است؛ نیاز داشته تا مردان شرورتر را انتخاب کند. اما چرا؟ چون مرد شرور در دنیای وحشی باستانی که هیچ قانونی در آن وجود نداشته، توانایی بیشتری برای حفاظت از همسر در برابر خطرات را داشته است.
همینطور زنان شرور نیز چون خود را قدرمندتر از سایر زنان تصور میکردهاند؛ به دنبال مردان بیآزار و مهربان بودهاند تا آسیب کمتری را متحمل شوند.
معما چون حل گشت آسان شود.
حال با دانستن این راز، میتوانیم راحتتر، گیر افتادن زن و مرد مهربان و بیآزار توسط مرد و زن شرور را تحلیل کنیم.
به هرصورت، تمام دانشمندان علوم روانکاوی اعتقاد دارند که ژنهای ما در طول چند صدهزارسال به صورت ثابت و دست نخورده، نسل به نسل منتقل شدهاند. با پیدایش زبان و انتقال تجربیات و علم و تجربه، به تدریج تمدن انسانی با تمام مظاهر مادی (مانند ساختمانسازی و طب و صنعت) و مظاهر معنوی( مانند مذهب و قوانین حقوقی و هنرها) شکل گرفته است. اما ژنهای ذهن ناخودآگاه انسان تا کنون به اذعان دانشمندان روانکاو، دست نخورده باقی ماندهاند.
ما با مذهب و قوانین جدیدی زندگی میکنیم و آموزش میبینیم؛ اما ذهن ناهشیار ما در همان حالت باستانی قرار دارد. گرچه به وسیله علم روانکاوی قادر به تسلط بر ذهن ناخودآگاه خود هستیم. اما خودتان بهتر میدانید که روانکاوان اولا اندک هستند و در مرحله بعدی، بسیار کمکار و کم مراجع هستند و نکته دوم این است که روانکاوان از ابتدای بلوغ و شروع زندگی انسان کار خود را آغاز نمیکنند و بعد از شکست و عدم توفیق افراد دست به کار میشوند. مانند اکثر دندانپزشکان که مراجعانش وقتی دندان پوسیده درد گرفت به مطب مراجعه میکنند.
پس در اصل، اکثریت مردم بر ذهن ناخودآگاه خود تسلط کافی ندارند و علوم تخصصی نیز هنوز در عرصه جهانی آنچنان که باید گسترش نیافته است.
و همیشه روابطهای سمی و اشتباه در مراحل جوانی و به قول معروف، ناپختگی رخ می دهند.
باری خودم نیز تا چند وقت پیش پاسخی اینچنینی را برای روابط سمی زنان و مردان در ذهن متصور نبودم و تصورم سادهلوحی و حیلهگری و پنهانکاریهای طرفین بود.
حالا اگر خودمان مهربان و بیآزار هستیم؛ چگونه و با چه راهکار عملی گرفتار آدم بدها در روابطمان نشویم ؟
اما حالا در ذهنم یک رابطه سالم دو حالت دارد: یا اینکه هر دو زن و مرد( یا دو دوست یا دو شریک کاری) با کار بر خود و تحلیل روانی خود بر ذهن ناهشیار خود مسلط باشند و یک رابطه خوب شکل بگیرد.
و یا اینکه طرف خوب برای اینکه گرفتار انسانهای شرور در رابطه نشود و جفتی مهربان و بیآزار پیدا کند؛ بایستی اگر خود مهربان و بی آزار است؛ اندکی به شرارت تظاهر کند. البته نه به قصد آسیب زدن بلکه برای امتحان کردن طرف مقابل. اگر دوست، همکار یا شریک آینده شما، از شرارت استقبال کرد، میتوان نتیجه گرفت که اتفاقا آدم بیآزار و مهربانی است و اگر موضعی سخت گرفت، که احتمال زیاد از طایفه شروران است و بدرد رابطه نمیخورد. حالت بدیهی دیگر این است که خودتان ذاتا آدم شروری هستید و این دیگر نیازی به تظاهر ندارد و همان راهحل پنهانکاری قدیمی و نقاب زدن، دوای درد شماست.
مسلما در تحلیل آغاز روابط خود، این نکته را نیز نباید از نظر دور نگاه داشت؛ که سرکوب آگاهانه شرارت در ذهن ناخودآگاه در زنان( بدلایل اجتماعی، تاریخی) بسیار بیشتر از مردان است.
و صد البته این نکته آخری، در صورتی جواب میدهد که طرف شما این مقاله سایت مرا نخوانده باشد و یا خودش روانکاوی کارکشته و آگاه به نظریه سایههای شخصیت سرکوبشده پرفسور یونگ نباشد؛ وگرنه کلاهتان پس معرکه است!
کلام آخر: همیشه تظاهر موقتی، سلاحی است در برابر خطر ویرانگر پنهانکاری افراد در روابط.
ما چون از رستهی شرورها هستیم، خطری تهدیدمان نمی کند ولی کلک آخر.. خوب شد این را خواندیم!
مقاله جالبی بود , از زاویه ای متفاوت نوشته شده بود که من این دیدگاه را نداشتم 👏👏👏🌺🌺